کسی که موضعگیری علما از زمان صحابه - رضی الله عنهم - تا دوران تدوین سنت را در برابر جریان جعل حدیث مطالعه نماید و تلاشهای بیوقفهی ایشان را در راه سنت و جدا کردن صحیح از غیرصحیح بررسی کند، ناگزیر بدین نکته اذعان مینماید که تلاش و کوشش آنها در این راستا، در نوع خود بینظیر بوده و تلاشی فراتر از آن امکان نداشته است. همچنین بدین نتیجه میرسد که روش منتخب آنان در نقد و بررسی، بهترین شیوه بوده است و بطور قطع میتوان ادعا نمود که علما، نخستین کسانی بودند که قواعد و اصول نقد علمی را در باب اخبار و روایات بنا نهادند
و تلاشهایشان در این زمینه، مایهی افتخار و بالیدن نسلهای بعدی اسلام، بر سایر امتهاست.
آری! این، فضل خداست که به هر کس که بخواهد، ارزانی میدارد.
اینک به اقداماتی اشاره میکنیم که در زمینهی نقد و بررسی سنت صورت گرفت و دسیسهی نابودی سنت را ناکام ساخت:
اول: اسناد حدیث
چنانچه قبلاً ملاحظه نمودید، صحابهی رسولالله (صلّى الله عليه وسلّم) پس از وفات آن حصرت (صلّى الله عليه وسلّم) نسبت به یکدیگر در زمینهی روایت حدیث، هیچ شک و سوءظنی نداشتند و تابعین نیز بیدرنگ حدیث روایتشده توسط صحابی را بدون هیچ تردیدی میپذیرفتند تا اینکه دوران فتنه فرا رسید و عبدالله بن سبأ یهودی، دعوت شومش را بر اساس تفکر و اندیشهای افراطی و با ادعای الوهیت علی آغاز کرد. ازآن پس، دسیسهها، بر ضد سنت به تدریج رشد نمود و افزایش یافت. در آن شرایط علمای صحابه و تابعین، در نقل احادیث دقت مینمودند و تنها احادیثی را روایت میکردند که راویان و طرق روایتشان مشخص بود و به راستی و ثقه بودن راویان، اعتماد داشتند. امام مسلم در مقدمهی کتابش از ابنسیرین چنین نقل میکند: (لم يكونوا يسألون عن الاسناد، فلما وقعت الفتنه قالوا: سمّوا لنا رجالكم، فينظر إلي أهل السنة فيؤخذ حديثهم و ينظر إلي أهل البدع فلا يؤخذ حديثهم) یعنی: «آنها، نخست از اسناد سؤال نمیکردند؛ اما با پیدایش فتنه، گفتند: رجال حدیث را برایمان نام ببرید. بدین ترتیب دقت میشد اگر رجال حدیث، از اهل سنت بودند، حدیثشان پذیرفته میشد و اگر از اهل بدعت بودند، حدیثشان مورد قبول قرار نمیگرفت». این دقت نظر و باریکبینی از زمان صحابهی کوچک[72] شروع شد.
امام مسلم در مقدمهی کتابش از مجاهد نقل میکند که بشیر عدوی نزد ابنعباس آمد و شروع کرد به نقل حدیث که پیامبرخدا (صلّى الله عليه وسلّم) چنین و چنان گفته است. ابنعباس نه به او مینگریست و نه به احادیثش گوش میداد. بشیر به ابنعباس گفت: من از رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) برایت حدیث میگویم؛ چرا به احادیثم گوش نمیدهی؟ ابنعباس گفت: زمانی بود که هرگاه از کسی میشنیدم که میگفت: پیامبرخدا (صلّى الله عليه وسلّم) چنین گفته است، چشمانمان به سویش خیره میگشت و گوشهایمان منتظر شنیدن بود. اما از آن زمان که مردم، به نقل هر نوع حدیثی پرداختند، ما، فقط احادیثی را میپذیریم که طریق روایتش برایمان شناختهشده باشد.
تابعین نیز در زمان خود، برای پذیرش روایات، سند میخواستند؛ چرا که در آن زمان کذب و جعل، رواج یافت. ابوالعالیه میگوید: (كنا نسمع الحديث من الصحابة فلا نرضي حتي نركب إليهم فنسمع منهم) یعنی: «ما، حدیث را به نقل از صحابه میشنیدیم، اما تا آنگاه که خودمان نزد آنها نمیرفتیم و حدیث را از خود صحابه نمیشنیدیم، راضی نمیشدیم».
ابن مبارک میگوید: (الإسناد من الدين و لو لا الإسناد لقال من شاء ما شاء) یعنی: «بیان سند روایات، جزو دین است و اگر اسناد نمیبود، هر کس، هرچه دلش میخواست، میگفت».
ابنمبارک در جایی دیگر میگوید: (بيننا و بين القوم القوائم؛ يعني الاسناد)[73] یعنی: «آنچه میان ما و میان مردم، حاکم است، اسناد میباشد».
دوم: کسب اعتماد لازم در باب احادیث
این عمل با مراجعه به صحابه، تابعین و ائمهی این فن انجام میگرفت. یکی از عنایات الهی نسبت به سنت پیامبرش این است که به تعدادی از صحابه و فقهایشان، عمر طولانی عطا فرمود تا مرجع علمی و راهنمای مردم باشند. زمانی که جعل حدیث رواج یافت، مردم به سوی این عده از صحابه میشتافتند و از آنها در مورد آثار و روایاتی که در اختیارداشتند، نظر میخواستند. امام مسلم در مقدمهی صحیحش از ابن ابیملیکه نقل مینماید که در قالب نامهای از ابنعباس خواستم که برایم کتابی بنویسد و موارد و نکاتی را (که در آن ، اشکالی وارد است) از من پنهان نماید (و از نوشتن آنها خودداری کند).. ابنعباس گفت: آدمِ خوب و باشعوری است؛ مواردی را برایش انتخاب مینمایم و پارهای از موارد را از او پنهان میکنم. آنگاه قضاوتهای علی را خواست و شروع نمود به انتخاب برخی از آنها؛ وی، در مواردی میگفت: (والله ما قضي بهذا عليّ إلا أن يكون قد ضلّ) یعنی: «سوگند به خدا علی چنین حکمی نکرده مگر اینکه در گمراهی بوده باشد». [به عبارتی علیس، انسان گمراهی نبوده که اینچنین قضاوت کند؛ لذا این حکم، جزو قضاوتهای علی نیست].
به همین دلیل تابعین و بلکه برخی از صحابه، برای شنیدن حدیث از راویان ثقه و مورد اطمینان، ناگزیر میشدند مسافتهای طولانی را بپیمایند؛ چنانچه پیشتر جریان مسافرت جابر بن عبدالله به شام و ابوایوب به مصر را بازگو کردیم.
سعید بن مسیب میگوید: من در جستجوی یک حدیث، چندین شب و روز راه میرفتم.[74]
باری شعبی برای یک نفر، حدیثی از پیامبرخدا (صلّى الله عليه وسلّم) نقل نمود و سپس گفت: (خذها بغير شيء قد كان رجل يرحل فيما دونها الي المدينة)[75] یعنی: «این حدیث را بدون هیچ زحمت و تردیدی فرابگیر؛ مردم برای کمتر از این، به مدینه مسافرت مینمودند».
بشر بن عبدالله حضرمی میگوید: من، در جستجوی یک حدیث، از شهری به شهر دیگر مسافرت مینمودم.[76]
سوم: نقد راویان و بیان وضعیت آنان از لحاظ صدق و راستی یا کذب و دروغگویی
این بخش، دارای مباحث مفصلی است که از طریق آن، علما توانستند احادیث صحیح را از احادیث جعلی و نیز احادیث قوی را از احادیث ضعیف، تشخیص دهند؛ آنان، در این زمینه به بهترین نحو، به وظیفهی خود عمل کردند. آنها، حالات راویان را بررسی نمودند و در مورد زندگانی، تاریخ، سیرت و تمام خصوصیات آشکار و پنهانشان تحقیق کردند و در این مسیر ازملامت هیچ ملامتگری نهراسیدند و هیچ عاملی، آنان را از جرح راویان و بیان خصوصیاتشان باز نداشت.
به یحیی بن سعید قطان گفتند: نمیترسی که فردای قیامت کسانی که احادیث آنها را ترک نمودهای، ازتوشکایت کنند؟ گفت: اگر اینها، خصم من باشند، بهتر است از اینکه رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) خصم من باشد و بگوید: چرا دروغها را از احادیثم نزدودی؟
محدثین در این باب اصولی وضع نمودند تا بر اساس آن مشخص گردد که از چه کسانی حدیث روایت شود و از چه کسانی روایت نشود یا روایات چه کسانی نوشته شود و احادیث چه کسانی نوشته نشود.
مهمترین گروههایی که احادیثشان پذیرفته نمیشود:
1- کسانی که بر رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) افترا میبندند؛ به اتفاق اهل علم، حدیثِ کسی که بر رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) افترا میبندد، پذیرفته نمیشود. چنانچه همه اتفاق نظر دارند که دروغ بستن بر رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) از گناهان کبیره میباشد. البته در مورد اینکه این عمل، کفر است یا خیر، اختلاف نظر وجود دارد. برخی به کفر چنین فردی اعتقاد دارند و برخی، قتلش را واجب میدانند. در مورد توبهاش نیز اختلاف نظر وجود دارد که آیا توبهاش پذیرفته میشود یا خیر؟ احمد بن حنبل و ابوبکر حمیدی استاد امام بخاری، بر این باورند که هیچگاه توبهاش پذیرفته نمیگردد؛ اما امام نووی معتقد است که توبهاش پذیرفته میشود و پس ازآن، روایتش نیز همانند شهادتش، قابل قبول میباشد و حکم کافری را دارد که اسلام میآورد.
ابوالمظفر سمعانی میگوید: دروغ کسی که در مورد یک حدیث، ثابت شود، تمام احادیث گذشتهاش از اعتبار ساقط میگردد.
2- کسانی که معمولاً دروغگو باشند، اگرچه دروغشان در باب حدیث به ثبوت نرسیده باشد.
تمام علمای حدیث اتفاق دارند، که اگر یکبار از کسی، دروغی سر زند و دروغش، به ثبوت برسد، احادیثی که روایت کرده، از اعتبار ساقط میشود. امام مالک میگوید: از چهار نفر علم، فرا گرفته نمیشود: * فردی که به جهالت و سبکسری مشهور است؛ هرچند بیش از همه، علم داشته باشد. * کسی که در سخن گفتن با دیگران مرتکب دروغ شود؛ اگرچه دروغی را به رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) نسبت نداده باشد. * اهل هوا و هوس و کسی که دیگران را به هواها و خواستههای نفسانی خود فرا میخواند. * شیخی که دارای فضل و عبادت است، اما از محتوای احادیثش چیزی نمیداند.
جمهور علما، بر این باورند که اگر دروغگو، توبه کند و صداقتش محرز شود، توبهاش پذیرفته میگردد. اما ابوبکر صیرفی، میگوید: کسی که روایتش، بهعلت دروغگویی وی مورد جرح واقع شده باشد، نمیتوان بهخاطر اظهار توبه بر او اعتماد کرد.
3- اهل بدعت و هواهای نفسانی: تمام علما اتفاق نظر دارند که حدیث صاحب بدعتی که بدعتش کفر آمیز باشد، پذیرفته نمیشود. همین طور کسی که دروغ را درست میداند، اگرچه با بدعتش به درجهی کفر نرسیده باشد. اما اگر دروغ را روا نمیداند پس باید دید که آیا به سوی بدعت فرا میخواند یا خیر؟ حافظ ابنکثیر میگوید: در گذشته و حال پیرامون این مسئله اختلاف نظر وجود داشته است؛ باور بیشتر علما بر این است که باید میان بین بدعتگزاری که به بدعتش فرا میخواند و بدعتیای که به بدعت فرا نمیخواند، تفاوت قایل شد.
از امام شافعی نیز چنین گفتاری نقل شده است. ابن حبان هم اتفاق نظر علما را نقل کرده و گفته است: استدلال نمودن به احادیث اینگونه افراد، نزد تمام ائمه جائز نیست و در این مورد اختلافی سراغ ندارم.
اما ظاهراً ادعای ابنحبان درست نیست؛ زیرا امام بخاری از عمران بن حطان خارجی روایتی نقل کرده است. عمران بن حطان، یکی از بزرگترین داعیان خوارج میباشد و از عبدالرحمن بن ملجم نیز تعریف نموده است.
همچنین از امام شافعی نقل شده است که: شهادت اهل بدعت را میپذیرم، جز فرقهی خطابیه از روافض را؛ زیرا آنها معتقدند که میتوانند برای موافقان خود، شهادت دروغ بدهند.[77]
امام عبدالقادر بغدادی در کتاب الفرق بين الفرق آورده است: امام شافعی در نظریهاش پیرامون قبول شهادت اهل بدعت، تجدید نظر نمود و معتزله را نیز مستثنی کرد.[78]
به نظر من، آنها روایت اهل بدعت را که موافق با بدعتشان باشد، رد مینمایند. همچنین اگر راوی از گروهی باشد که در جعل حدیث به نفع خواهشات خود مشهورند، روایتش را نمیپذیرند. چنانچه روایات روافض را رد کردند و روایات برخی از شیعیان را که به صداقت و امانت شهرت داشتند، پذیرفتند. مانند مبتدعی همچون عمران بن حطان که به جواز کذب معتقد نیست؛ لذا روایتش را پذیرفتهاند.
4- زنادقه، فاسقان و غافلانی که خود نمیدانند چه روایت میکنند و سایر کسانی که صفات ضبط، حفظ، عدالت و فهم در آنها دیده نمیشود.
حافظ ابنکثیر میگوید: راوی مورد قبول، کسی است که مورد اعتماد باشد و آنچه را که روایت میکند، بفهمد و مسلمان، عاقل و بالغ باشد و آن دسته از مظاهر فسق و سایر مواردی که در مروت و شخصیت پسنددیدهی فرد را زیر سؤال میبرد، در او یافت نشود. همچنین باید فردی آگاهی باشد، نه فراموشکار؛ چنانچه با لفظ روایت میکند، باید حافظ باشد و اگر با معنی روایت میکند، معنی را فهمیده باشد. اگر یکی از این شروط، در راوی وجود نداشته باشد، روایتش پذیرفته نمیگردد.[79]
باید برای پذیرش روایت برخی از راویان، توقف کرد؛ مهمترین آنها عبارتند از:
1- کسی که علما، در مورد جرح و تعدیل وی اختلاف نظر دارند.
2- کسی که اشتباهات وی زیاد بوده و با امامان مورد اعتماد مخالفت نموده باشد.
3- کسی که زیاد فراموشکار باشد.
4- کسی که در اواخر عمرش اختلال حواس پیدا کرده است.
5- کسی که حافظهاش، خراب شده باشد.
6- کسی که بدون تحقیق، هم از راویان ثقه و قابل اعتماد و هم از راویان ضعیف، حدیث روایت کرده است.
چهارم: وضع اصول و قواعدی فراگیر، به منظور تقسیمبندی حدیث و شناخت آن
آنها، احادیث را بر سه نوع تقسیم نمودند: صحیح، حسن و ضعیف.
تعریف حدیث صحیح: حدیث صحیح، حدیثی است که شخصی عادل و دارای حافظه، آن را با سندی متصل از کسی چون خود، نقل نماید تا اینکه به رسولالله (صلّى الله عليه وسلّم) برسد؛ به شرط اینکه روایتش، شاذ و مردود و دارای علتی نباشد که در صحت آن، خدشه وارد کند.[80]
قید اتصال سند بدین خاطر است که انقطاع سند نداشته باشد. اگر صحابی، از سند افتاده باشد، حدیث مرسل میشود و حدیث مرسل نزد جمهور محدثین قابل استناد نیست. البته فقها در رابطه با حدیث مرسل اختلاف نظر دارند.
تعریف حدیث حسن: در تعریف حدیث حسن اختلاف نظر وجود دارد. چنانچه ابنصلاح میگوید: از آنجا که حدیث حسن، بین صحیح و ضعیف قراردارد، تعریف دقیق آن نزد بیشتر حدیثشناسان، با مشکل مواجه شده است.
سپس ابنصلاح حدیث حسن را اینگونه تعریف میکند: حدیث حسن، بر دو نوع است: یکی اینکه در سندش شخصی وجود دارد که وضعیتش مشخص نشده است؛ البته از فراموشکارانی که زیاد اشتباه کرده و یا از کسانی که متهم به دروغ شدهاند، نیست و متن حدیث یا نظیرآن، از طریق دیگری نیز روایت شده است.
دوم اینکه راوی از کسانی باشد که به صداقت و امانت، مشهورند؛ ولی در حفظ و استواری، به درجهی راویان حدیث صحیح نرسیده است و آنچه را تنها روایت میکند، منکر شمرده نشود و متن روایتش نیز شاذ و علتدار نباشد.[81]
البته باید توجه داشت که درمیان محدثین قرن اول و دوم، اصطلاحی به نام حدیث حسن وجود نداشت؛ بلکه این اصطلاح، در زمان امام احمد و بخاری پدید آمد و سپس شهرت یافت.
تعریف حدیث ضعیف: حدیث ضعیف، حدیثی است که ویژگیهای حدیث صحیح و حسن در آن وجود ندارد. بنابراین آن را ضعیف میگویند. این ضعف، یا ناشی از سند حدیث است و یا ناشی از متنش.
یکی از انواع حدیث ضعیف، حدیث مرسل میباشد؛ مرسل، به حدیثی میگویند که تابعی، آن را بدون ذکر نام صحابی به رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) نسبت داده است.
فقها، در مورد حجت بودن حدیث مرسل اختلاف نظر دارند؛ اما محدثین اتفاق نظر دارند که به آن عمل نمیشود.
امام مسلم در مقدمهی صحیحش میگوید: از دیدگاه ما و سایر علمای حدیث، روایت مرسل، حجت نیست.
حافظ ابوعمرو بن صلاح میگوید: آنچه در مورد عدم حجت بودن حدیث مرسل و حکم ضعفش بیان کردیم، نظریهی جماعت حفاظ حدیث و ناقدان روایات میباشد که در تصانیف خود نوشتهاند.
بیتردید این رویهی محدثین، بیانگر نهایت احتیاط دذ دین خدا و حفظ سنت رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) میباشد. آنها با وجود اتفاق نظر در مورد عدالت و راستی صحابه، معتقدند که حدیث مرسل، از نوع احادیث ضعیف میباشد؛ روشن است که در مرسل، جز صحابی کسی دیگر از سند ساقط نشده است و احتمال اینکه صحابی، از تابعی روایت کرده باشد، خیلی ضعیف به نظرمیرسد و اگر چنین حالتی وجود داشت، صحابی آن را بیان مینمود.
پس اگر چنانچه تابعی مورد اعتماد، نام صحابیای را ساقط کرده باشد، در حالی که همهی صحابه عادل بودهاند، چه خدشهای بر حدیث وارد میشود؟ باید گفت: جز احتیاط و محکمکاری دلیل دیگری برای این کار وجود ندارد و احتیاط و محکم کاری، رویهی علمای امت در این زمینه بوده است.
یکی دیگر از انواع حدیث ضعیف، حدیث منقطع میباشد. حدیث منقطع، حدیثی است که در سندش نام فردی غیر از صحابه افتاده و یا فردی مبهم در سندش وجود داشته باشد.
همچنین یکی از انواع حدیث ضعیف، حدیث معضل میباشد: روایت معضل، روایتی است که در سندش نام دو راوی یا بیشتر بیان نشده باشد؛ مرسل تبع تابعی که روایتش را به پیامبر (صلّى الله عليه وسلّم) نسبت میدهد، از نوع احادیث معضل است. حدیث شاذ نیز جزو احادیث ضعیف بهشمار میرود: امام شافعی میگوید: حدیث شاذ، حدیثی است که فردی ثقه آن را روایت نموده، اما بر خلاف روایت دیگران است و باید در پذیرفتن چنین حدیثی توقف نمود. حفاظ حدیث، حدیث شاذ را اینگونه تعریف نمودهاند: حدیثی است که یک سند بیشتر ندارد و فردی ثقه یا غیرثقه آن را روایت کرده است. اگر توسط شخص ثقه و قابل اعتمادی نقل شده باشد، باید در پذیرفتن آن توقف نمود و قابل احتجاج نیست و اگر حدیثی، تنها توسط فرد غیرثقهای نقل شده باشد، رد میشود و پذیرفته نمیگردد.
تعریف امام شافعی بهتر به نظر میرسد؛ زیرا از آنجا که بسیاری از روایات توسط یک شخص ثقه روایت شده، باید بنا بر تعریف دوم، در پذیرش احادیث زیادی توقف نمود. در حالی که امام مسلم میگوید: زهری، نود حدیث را به تنهایی روایت نموده و این احادیث را کسی جز او روایت نکرده است.
همچنین حدیث منکر؛ حدیث منکر، حدیثی است که فردی غیرعادل و غیرضابط به تنهایی روایت کرده است؛ احادیث منکر، پذیرفته نمیشوند.
نیز حدیث مضطرب؛ حدیث مضطرب، حدیثی است که روایات آن در متن یا سند با هم متفاوت باشند. اما از آن جهت که از لحاظ صحت و روایت راویان ثقه، همسان هستند، ترجیح یکی از این روایات، ممکن نباشد. چنین حدیثی، حدیث ضعیف بهشمار میرود؛ البته اگر اختلاف در اسم راوی یا اسم پدرش یا نسبش باشد و خود راوی ثقه باشد، چنین حدیثی، جزو احادیث صحیح محسوب میگردد.
حدیث موضوع و نشانههای آن
علما همچنانکه برای شناخت احادیث صحیح، حسن و ضعیف، اصولی را در نظرگرفتند، به منظور تشخیص احادیث موضوع نیز اصول و قواعدی را وضع نموده و علایمی را ذکر کردهاند که با در نظر گرفتن آنها میتوان حدیث موضوع و ساختگی را تشخیص داد. پیشتر طبقات جعلکنندگان حدیث و انگیزههای این عمل را بیان نمودیم. اینک به بیان علایم و نشانههایی میپردازیم که بیانگر موضوع بودن یک حدیث میباشد؛ این علایم بر دو نوع است: 1- نشانههای مربوط به سند؛ 2- نشانههای مربوط به متن.
نشانههای مربوط به ساختگی بودن سند
مهمتری علایمی که بر اساس آن، میتوان به ساختگی بودن سند یک روایت پی برد، عبارتند از:
1- راوی، کذاب و معروف به دروغگویی باشد و حدیث مورد نظر، ازطریق هیچ فرد ثقهای روایت نشده باشد. علمای جرح و تعدیل، برای شناخت کذابین و تاریخشان تلاشهای گستردهای نموده و چنان وضعیت آنها را مورد تحقیق و بررسی قراردادهاند که هیچ یک از راویان کذاب از قلمشان نیفتاده است.
2- خود واضع به جعل و وضع حدیث اعتراف نماید؛ مانند ابوعصمت نوح بن ابیمریم که به جعل حدیث در فضائل سورهها، اعتراف نمود یا همچون عبدالکریم بن ابیالعوجاء که به جعل چهارهزار حدیث اعتراف کرد و اقرار نمود که با جعل آنها، حلال را حرام و حرام را حلال میکرده است.
3- اینکه راوی از شخصی روایت نماید که ملاقاتش با آن شخص ثابت نشده و یا تولد راوی پس از وفات آن فرد باشد یا اینکه شخص مورد نظر، اصلاً به آن شهر و مکانی که راوی، ادعای سماع از او را نموده، وارد نشده باشد. چنانچه مأمون بن احمد هروی، ادعای شنیدن حدیث از هشام بن عمار را نمود؛ حافظ ابنحبان از وی سؤال نمود: چه زمانی وارد شام شدی؟ گفت: در سال250هجری. ابنحبان گفت: اما هشام بن عمار که تو از وی روایت میکنی، در سال 245هجری وفات نموده است!
عبدالله ابن اسحاق کرمانی نیز ادعا کرد که از محمد بن ابییعقوب حدیث، شنیده است؛ اما سرانجام ثابت شد که محمد بن ابییعقوب، هفت سال قبل از تولد عبدالله بن اسحاق وفات نموده است. محمد بن حاتم کشی نیز ادعای سماع حدیث از عبد بن حمید را داشت. ابوعبدالله حاکم گفت: این آقا سیزده سال پس از وفات عبد بن حمید، از وی حدیث شنیده است!
در مقدمهی مسلم آمده است: باری معلی بن عرفان ضمن نقل یک روایت گفت: (حدثنا ابووائل، قال خرج علينا ابنمسعود بصفين) یعنی: ابنمسعود در جنگ صفین نزد ما آمد.. ابونعیم یعنی فضل بن دکین گفت: مگر ابنمسعود پس از مرگش، دوباره زنده شد؟ زیرا ابنمسعود در سال 32 یا 33 هجری یعنی در دوران خلافت عثمان وفات نموده است.
در چنین مواردی تاریخ از اهمیت خاصی برخوردار است؛ بویژه تاریخ تولد، اقامت، مسافرتها، شیوخ و وفات راویان. از این رو علم طبقات و دانستن تاریخ زندگانی نسلهای مختلف، دانشی مستقل است که ناقدین حدیث، به هیچ عنوان از آن بینیاز نیستند. چنانچه قاضی حفص بن غیاث میگوید: اگر به یکی از راویان، مشکوک هستید، با شمارش سالها وی را بسنجید. یعنی سن خودش و سن کسانی را که از آنها روایت میکند، محاسبه نمایید. سفیان ثوری میگوید: وقتی راویان از دروغ، کار گرفتند، ما نیز از تاریخ کار گرفتیم.
4- در پارهای از موارد، ساختگی بودن حدیث، از حالات راوی و انگیزههای وی، مشخص میشود. مانند آنچه حاکم از سیف بن عمر تمیمی نقل میکند که گفته است: ما، نزد سعد بن طریف بودیم که پسرش از مکتبخانه آمد و گریه میکرد. پدر پرسید: چرا میگریی؟ گفت: معلم، مرا زده است. سعد گفت: امروز آنها را رسوا خواهم کرد. آنگاه حدیثی را بدین مضمون بیان کرد: (حدثني عكرمة عن ابنعباس مرفوعاً! معلمو صبيانكم شراركم، أقلهم رحمة لليتيم و أغلظهم علي المسكين) یعنی: «معلمان فرزندانتان، بدترین شما هستند؛ به یتیمان کمتر شفقت و مهربانی میورزند و با مساکین تندخو هستند». و مانند: حدیث (الهريسة تشد الظهر) یعنی: «هلیم، کمر را محکم میکند». راوی این حدیثِ موضوع، محمد بن حجاج نخعی میباشد که هلیمفروش بوده است.
نشانههای مربوط به ساختگی بودن متن
نشانههای مربوط به ساختگی بودن متن یک روایت، زیاد است؛ از جمله:
1- رکیک بودن الفاظ بهگونهای که انسان آگاه به زبان و ادبیات عرب، بهراحتی درک نماید که هیچ فرد فصیح و بلیغی، چنین الفاظی را بر زبان نمیآورد چه رسد به رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) که از همه فصیحتر بوده است.
حافظ ابنحجر میگوید: این زمانی است که راوی، به صراحت مدعی باشد که این الفاظ، عین الفاظ رسول خدا (صلّى الله عليه وسلّم) است. ابن دقیق العید میگوید: محدثین در بسیاری از موارد با در نظرگرفتن اموری که مربوط به روایت است، به ساختگی بودن آن پی میبرند؛ علتش، این است که آنها با تجربهی زیادی که در زمینهی حدیث دارند، به چنان استعداد و روحیهای دست یافتهاند که میتوانند تشخیص دهند آیا این عبارت از رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) است یا خیر. بلقینی میگوید: این مطلب را میتوان از این مثال فهمید که اگر فردی، سالها در خدمت کسی باشد و بداند چه چیزهایی مورد پسند آن شخص است و از چه چیزهایی خوشش نمیآید، سپس کسی در حضورش ادعا نماید که فلانی، از فلان چیز خوشش نمیآید، شخص خدمتگزار، فوراً تشخیص میدهد که این آقا، راست میگوید یا دروغ.
2- خرابی در معنا بدین صورت که با بدیهیات عقلی در تضاد باشد و امکان تأویلش نیز وجود نداشته باشد؛ مانند: این روایت که: «کشتی نوح هفت بار گرد کعبه طواف نمود و درمقام ابراهیم دو رکعت نماز ادا کرد»! یا مفهوم روایت با اصول اخلاقی و مفاهیم و ارزشهای اسلامی در تعارض باشد؛ مانند: (جور الترك و لا عدل العرب) یعنی: «ظلم ترک، به از عدالت عرب». یا اینکه مفهوم روایت، عامل فساد و شهوترانی باشد؛ مانند: (النظر إلي الوجه الحسن يجلي البصر) یعنی: «نگریستن به چهرهی زیبا، روشنی چشم را میافزاید». یا اینکه بر خلاف اصول و یافتههای قطعی پزشکی باشد؛ مانند: (الباذنجان شفاء من كل داء) یعنی: «بادمجان، مایهی شفا و بهبودی برای هر بیماری و مرضی است». یا اینکه با کمال تقدیس و تنزیه خداوند بر اساس عقل سلیم، در تعارض باشد؛ مانند: (إن الله خلق الفرس فأجراها فعرقت فخلق نفسه منها) یعنی: «خداوند، اسب را خلق نمود و سپس آن را به حرکت درآورد و از عرق آن، ذات خویش را آفرید»!!
یا اینکه با شواهد قطعی تاریخ یا با سنتها و قوانین الهی در نظام هستی و وجود انسان، در تضاد باشد؛ مانند این روایت که قد و قامت عوج بن عنق، سههزار ذراع بوده است و زمانی که نوح÷، او را از عذاب الهی و غرق شدن ترساند، گفت: مرا در این کاسهات (یعنی کشتی) سوار کن. وی، آنقدر بلند بود که سیلاب طوفان نوح، تا برآمدگی پایش هم نرسید!! او، دستش را در اعماق دریا فرو میبرد و ماهی برمیداشت و آن را زیر حرارت خورشید نگه میداشت و کباب مینمود! همچنین این روایت که رتن هندی، ششصد سال، عمر کرد و با رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) ملاقات نمود.
یا اینکه روایت، مشتمل بر خرافات و اوهامی باشد که معمولاً انسانهای عاقل از پذیرفتن آن خودداری مینمایند؛ مانند: (الديك الأبيض حبيبي و حبيب حبيبي جبريل) یعنی: «خروس سفید، دوست من و دوست حبیبم جبریل است»! و مانند: (إتخذوا الحمام المقاصيص فإنها تلهي الجنّة عن صيبانكم) یعنی: «کبوتران کاکلدار پرورش دهید تا جنها را از فرزندانتان فراری دهند». خلاصه اینکه هر روایتی که عقل سلیم، آن را نپذیرد، پذیرفته نمیشود.
ابنجوزی میگوید: چه خوب گفتهاند که هر روایتی که با عقل سلیم در تضاد باشد و اصول و آثار،آن را نقض نماید، یقین بدان که موضوع و ساختگی است.
امام رازی در کتاب المحصول میگوید: هر حدیثی که وهم باطلی ایجاد نماید و قابل توجیه نباشد، آن حدیث، کذب و ساختگی است.
3- مخالفت با نص قرآن، بهگونهای که قابل توجیه و تأویل نباشد. مانند: (ولدالزنا لايدخل الجنة إلي سبعة ابناء) یعنی: «ولدالزنا، تا هفت پشت وارد بهشت نمیشود»! بدیهی است که این عبارت با نص قرآن در تضاد است؛ چنانچه خداوند متعال، میفرماید: ﴿وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ﴾ [الأنعام: 164]. یعنی: «هیچکس، گناه دیگری را بر دوش نمیکشد». گفتنی است: این حدیث موضوع، برگرفته از تورات است.
همچنین حدیثی که بر خلاف سنت صریح و متواتر باشد. مانند: (إذا حدثتم عني بحديث يوافق الحق فخذوا به حدثت به أو لم أحدث) یعنی: «هرگاه حدیثی از من برای شما نقل شد که با حق موافق بود، آن را بپذیرید، چه من آن را گفته باشم و چه نگفته باشم».
این روایت، با این حدیث متواتر در تعارض است که: (من كذب علي متعمّداً فليتبوأ مقعده من النّار). یعنی: «هرکس به من دروغی نسبت بدهد، جایگاهش را در دوزخ مهیا و آماده سازد».
یا اینکه حدیث، مخالف اصول برگرفته از قرآن و سنت صحیح باشد؛ مانند: (من ولد له ولد فسّماه محمّداً كان هو و مولوده في الجنّة) یعنی: «کسی که صاحب فرزندی شود و نامش را محمد نهد، خودش و فرزندش، بهشتی هستند». و مانند: (آليت علي نفسي ألا أدخل النار من اسمه محمد أو احمد) یعنی: «من سوگند خوردهام کسی را که اسمش، محمد یا احمد باشد، وارد دوزخ نکنم». بدیهی است که چنین احادیثی، با اصول قطعی قرآن و سنت در تضاد میباشد. زیرا نجات انسان، صرفاً به ایمان و اعمال شایسته بستگی دارد، نه به نامها و القاب.
یا اینکه حدیث، مخالف اجماع باشد؛ مانند: (من قضي صلوات من الفرائض في آخر جمعة من رمضان كان ذلك جابراً لكل صلوة فاتته من عمره إلي سبعين سنة) یعنی: «هرکسی که چند نماز فرض فوتشده را در آخرین جمعهی رمضان بخواند، تا هفتاد سال، جبران نمازهای فوت شدهاش، محسوب میشود». کاملاً روشن است که این حدیث، با این اجماع امت در تضاد میباشد که هیچ عبادتی، جبران نماز فوتشده را نمینماید.
4- مخالفت حدیث با حقایق معروف زمان پیامبر (صلّى الله عليه وسلّم) ؛ مانند: حدیث وضع جزیه بر اهل خیبر و رفع هر نوع مشقت و تکلیف از آنها. و نیز شهادت سعد بن معاذ و کتابت معاویه بن ابیسفیان در همین تاریخ؛ این، در حالی است که جزیه، در سال خیبر مشروع نبوده است و آیهی جزیه، پس از سال تبوک نازل گردیده است. همچنین سعد بن معاذ نیز پیشتر در غزوهی خندق وفات نموده و معاویه در سال فتح مکه مسلمان شده است. بنابراین حقایق تاریخی، این حدیث را کاملاً رد نموده و موضوع بودنش را ثابت مینماید.
همچنین روایت انس که میگوید: (دخلت الحمام فرأيت رسولالله (صلّى الله عليه وسلّم) جالساً و عليه مئزر، فهممت أن أكلمه فقال: يا أنس إنما حرمت دخول الحمام بغير مئزر من أجل هذا) یعنی: «من، وارد حمام شدم؛ پیامبر (صلّى الله عليه وسلّم) را دیدم که آنجا نشسته بود و ازاری بر تن داشت؛ خواستم با وی صحبت کنم؛ فرمود: ای انس! بدین جهت ورود به حمام بدون ازار، حرام شده است».
کاملاً روشن است که از نظر تاریخی ثابت نشده که رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) وارد حمام شده باشد؛ زیرا در آن زمان در حجاز چنین حمامهایی وجود نداشته است.
5- موافقت حدیث با مذهب راوی، در صورتی که راوی، فردی متعصب و تندرو باشد؛ مانند: اینکه یک دوستدار افراطی اهل بیت، در فضائل اهل بیت، حدیثی را روایت نماید یا یکی از مرجئه، در مورد «ارجاء» حدیثی روایت کند. همچون روایت حبه بن جوین که میگوید: از علی شنیدم که میگفت: (عبدت الله مع رسولالله (صلّى الله عليه وسلّم) قبل أن يعبد أحد من هذه الامة خمس سنين أو سبع سنين) یعنی: «من، با پیامبر خدا (صلّى الله عليه وسلّم) پنج یا هفت سال قبل از آنکه کسی از این امت، خدا را عبادت کند، عبادت نمودم». ابنحبان میگوید: حبه از مدعیان افراطی و متعصب محبت علی است و در روایت حدیث، ضعیف میباشد.
6- اینکه حدیث مشتمل بر امری باشد که باید از طرق مختلف روایت میشد. به عنوان مثال روایت، بیانگر این باشد که در جمع زیادی بیان شده است؛ اما در عین حال مشهور نیست و فقط از یک طریق روایت شده است؛ مانند حدیث غدیرخم. علما، میگویند: یکی از نشانههای ساختگی بودن این روایت، این است که در آن تصریح شده که این حدیث، درحضور جمع زیادی از صحابه بیان شده است وسپس در زمان به خلافت رسیدن ابوبکر همگی، بر کتمان آن اتفاق نمودهاند. ناگفته پیداست که چنین عملی، خیلی بعید به نظر میرسد؛ بنابراین از آنجا که این روایت، تنها از طریق روافض روایت شده و بر خلاف دیدگاه جمهور مسلمانان است، خود، دلیلی روشن بر دروغ بودن این حدیث میباشد.
ابنتیمیه میگوید: نقل حدیث در مورد خلافت علی نیز از همین نوع روایات است. ما مطمئنیم که این حدیث، به دلایل زیادی موضوع میباشد. زیرا هیچکس، به سند صحیحی برای نرسیده است، چه رسد به اینکه این حدیث، متواتر باشد. حتی با وجود انگیزههای متعدد برای بیان آن، بهصورت مخفیانه هم روایت نشده است. این، در حالی است که روز تعیین خلیفه در سقیفهی بنیساعده نظریات متعدد و مشورتهای متفاوتی ارائه گردید. بدیهی است در بحبوحهی شهادت عمرس، زمانی که شورا تشکیل شد و نیز در زمان شهادت عثمان که مردم در مورد خلافت علی اختلاف نظر داشتند، باید چنین حدیث مشهوری توسط بیشتر مسلمانان بیان میشد؛ بویژه در آن شرایط حساس که استناد به این حدیث، یک ضرورت گریزناپذیر بود. همه میدانیم که واقعیت، عکس این است؛ یعنی عدم وجود و بیان چنین حدیثی.[82]
ابنحزم میگوید: ما، در این مورد، هیچ روایتی از هیچکس سراغ نداریم، مگر یک روایت واهی که راویش، فرد مجهول و ناشناختهای است و از شخصی به نام ابوالحمرا نقل شده؛ حالآنکه چنین فردی هرگز در تاریخ وجود نداشته است.
ابن ابیالحدید میگوید: اخبار و احادیث زیادی در این باب نقل شده است؛ اگر کسی با دید انصاف آنها را بررسی نماید، درمییابد که هیچ نص صریح و قطعیای که شک وشبههای در آن نباشد، وجود ندارد. چنانچه برخی، میپندارند که رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) خلافت علی را با نص صریح بیان نموده و مسلمانان را به فرمانبرداری و حرفشنوی از وی دستور داده است. بیتردید اگر کسی با دیدی منصفانه به وقایع پس از از وفات رسولخدا (صلّى الله عليه وسلّم) بنگرد و آنها را مورد ارزیابی قرار دهد، قطعاً پی خواهد برد که چنین حدیثی، وجود نداشته است.[83]
7- معمولاً حدیثی که بیانگر پاداش بسیار بزرگ برای عملی کوچک و یا وعید شدید برای گناهی صغیره است، موضوع و ساختگی میباشد. چنانچه بیشتر واعظان و داستانسرایان، بهخاطر نرم کردن دلهای مردم و برانگیختن احساساتشان و یا به دست آوردن دلهای آنان، چنین روایاتی را نقل میکنند؛ مانند این روایت: (من صلي الضحي كذا و كذا ركعة أعطي ثواب سبعين نبيّا) یعنی: «کسی که چندین رکعت، نمازچاشت بخواند، به او ثواب هفتاد پیامبر داده میشود».
همچنین مانند این روایت که: (من قال لا إله إلا الله خلق الله تعالي له طائراً له سبعون ألف لسان لكل لسان سبعون ألف لغة يستغفرون له) یعنی: «کسی که لا اله الا الله بگوید، خداوند متعال، پرندهای برای او میآفریند که دارای هزار زبان است و هر زبان دارای هزار لغت میباشد و همگی برای وی استغفار و طلب مغفرت میکنند».
آنچه گذشت، مهمترین اصول و قواعدی است که علمای حدیث، برای نقد و بررسی احادیث و شناخت صحت و سقم آنها در نظر گرفتهاند. بدینسان واضح گردید که علمای حدیث، بر خلاف پندار بسیاری از مستشرقین و پیروان آنان، فقط به نقد سندها مشغول نشدهاند؛ بلکه متن احادیث را نیز مورد توجه قرار دادهاند. چنانچه در پرتو مطالب گذشته پی بردیم که آنها، در زمینهی نشانههای مربوط به تشخیص حدیث موضوع، چهار مورد را در رابطه با سند و هفت مورد را مربوط به متن، در نظر گرفته و علاوه بر این ذوق و توانایی فنی را نیز در نقد احادیث و تأیید یا رد آنها دخالت داده اند؛ از این رو در نقد احادیث چنین عباراتی بکار بردهاند: (هذا الحديث عليه ظلمة؛ متنه مظلم؛ ينكره القلب و لا تطمئنّ له النفس) یعنی: «این حدیث دارای تیرگی است» یا «متنش، تاریک است» یا «دل به آن مطمئن نمیشود» و...
بنابراین جای شگفت نیست که ربیع بن خثیم بگوید: «برخی از احادیث، همچون روز، روشن و نورانیاند که بدین وسیله میتوانی آنها را بازشناسی و بعضی از احادیث نیز همانند شب، تاریک و بیفروغند و بدینسان میتوان آنها را باز شناخت.[84]
ابنجوزی میگوید: پوست بدن طالبان علم و دانشپژوهان، از حدیث منکر و بیاساس به لرزه در میآید و قلبشان از آن متنفر میشود.
در صفحات آینده ضمن بررسی شبهات مستشرقین و امثالشان، این موضوع را بیشتر مورد بررسی قرارخواهیم داد.
نظرات